حقوق زن در اسلام
حقوق زن در اسلام
حقوق زن در اسلام
نويسنده: مهدي قلي پور/ کارشناس ارشد فقه و حقوق جزا
وجود و ماهيت زن، اين موجود بسيار لطيف هستي، ظرافت هايي دارد که شناخت ابعاد آن کنکاش هاي متعددي مي طلبد. جامعه شناسان و انديشمندان علوم تجربي بارها از ويژگي هاي ذاتي و طبيعت و سرشت اين مخلوق ياد کرده اند. دنياي متفاوت زنان با توجه به نوع نگاهي که آنان به اطراف خود دارند، هر از چند گاهي باعث شده تا صاحبنظران و متفکران علم جامعه شناسي در اين حيطه قلمفرسايي کنند.
در اين مقال برآنيم تا با نيم نگاهي به آموزه هاي ديني ببينيم که اسلام به عنوان آخرين دين الهي و آسماني چه ديدگاهي راجع به زن به عنوان يک موجود با طراوت و با محبت دارد.
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد و براي زن و مرد در همه موارد يک نوع حقوق و يک نوع وظيفه و يک نوع مجازات قائل نشده است. پاره اي از حقوق و تکاليف و مجازات ها را براي مرد مناسب تر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن. در نتيجه، در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است.
اين در حالي است که برخي از روشنفکران غربي مي گويند، تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم، بر اين پايه است که مرد از نظر جنس شريف تر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده شده و حقوق اسلامي نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور مي زند. آنها معتقدند اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براي او حقوقي که براي يک انسان لازم است، وضع نکرده است. اگر غير از اين بود، تعدد زوجات را تجويز نمي کرد، حق طلاق را به مرد نمي داد، شهادت دو زن را با يک مرد برابر نمي کرد، رياست خانواده را به شوهر نمي داد، ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نمي کرد، براي زن قيمتي به نام مهر قائل نمي شد، به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي مي داد و او را جيره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمي داد و...
براي بررسي اينکه بين حقوق زن و مرد تساوي است يا تشابه، بايد ببينيم آيا لازمه تساوي حقوق، تشابه حقوق هم هست يا خير؟ تساوي غير از تشابه است، تساوي برابري است و تشابه يکنواختي. ممکن است پدري ثروت خود را به طور متساوي ميان فرزندان خود تقسيم کند، اما به طور متشابه تقسيم نکند. مثلاً ممکن است اين پدر هم چند قلم ثروت داشته باشد، هم تجارتخانه، هم ملک مزروعي و هم مستغلات اجاري، ولي نظر به اينکه قبلاً فرزندان خود را استعداديابي کرده، در يکي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري علاقه به کشاورزي و در سومي اداره املاک و با در نظر گرفتن اينکه آنچه به همه فرزندان مي دهد، از لحاظ ارزش مساوي با يکديگر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در کار نباشد، به هرکدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد که قبلاً در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.
کميت غير از کيفيت و برابري غير از يکنواختي است. آنچه مسلم است اينکه اسلام حقوق يکسان و يکنواختي براي زن و مرد قائل نشده است؛ ولي هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسان ها را درباره زن و مرد نيز رعايت کرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. کلمه تساوي و مساوات چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده، جنبه « تقدس» پيدا کرده، جاذبه دارد و احترام شنونده را جلب مي کند؛ خصوصاً اگر با کلمه « حقوق» توأم شود.
حال اين سؤال مطرح مي شود که چرا اسلام حقوق زن و مرد را در بعضي موارد مشابه يکديگر قرار نداده است؟ آيا اگر حقوق زن و مرد هم مساوي باشد و هم مشابه، بهتر است يا اينکه فقط مساوي باشد و مشابه نباشد.
براي پاسخ به اين سؤالات، نخست بايد ديد که مقام زن در جهان بيني اسلامي به چه شکلي است؟ از جمله مسائلي که در قرآن کريم تفسير شده، موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن با کمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد که زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم. از سوي ديگر، در اسلام نظريه تحقيرآميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يکي ديگر از نظريات تحقيرآميزي که در گذشته وجود داشته و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي به جا گذاشته است، اين است که زن عنصر گناه است. از وجود زن شر و وسوسه برمي خيزد، شيطان زن را وسوسه مي کند و زن مرد را. مي گويند آدم اول که فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود. شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
اين در حالي است که قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده، ولي هرگز نگفته که شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسؤول اصلي معرفي مي کند و نه او را از حساب خارج مي کند. مي گويد به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سکني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد. قرآن آنجا که پاي وسوسه شيطاني را به ميان مي کشد، ضميرها را به شکل « تثنيه» مي آورد و مي گويد:« فوسوس لهما الشيطان». شيطان آن دو را وسوسه کرد.
از ديگر نظريات تحقيرآميز اينکه، سهم زن را در توليد فرزند بسيار ناچيز مي دانسته اند. اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را فقط بمنزله ظرفي مي دانسته اند که نطفه مرد را که بذر اصلي فرزند است، در داخل خود نگه مي دارد و رشد مي دهد. در قرآن، ضمن آياتي که مي گويد شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر که در تفاسير توضيح داده شده، به اين طرز تفکر خاتمه داده شده است. از آنچه گفته شد معلوم مي شود اسلام از نظر فکر فلسفي و از نظر تفسير خلقت نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته، بلکه آن نظريات را مردود شناخته است.
از نظر اسلام اين مسأله هرگز مطرح نيست که آيا زن و مرد دو انسان متساوي در انسانيت هستند يا نه و آيا حقوق خانوادگي آنها بايد ارزش مساوي با يکديگر داشته باشند يا خير؟ از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهره مند مي باشند. اسلام مي گويد، زن و مرد به دليل اينکه يکي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يکديگر نيستند، جهان براي آنها يکجور نيست و خلقت و طبيعت آنها را يکنواخت نخواسته است. همين ايجاب مي کند که از لحاظ بسياري حقوق و تکاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشند. در دنياي غرب، اکنون سعي مي شود ميان زن و مرد قوانين و مقررات و حقوق و وظايف واحد و مشابهي به وجود آورند و تفاوت هاي غريزي و طبيعي زن و مرد را ناديده بگيرند. آنچه اکنون در کشور ما ميان طرفداران حقوق اسلامي از يکطرف و طرفداران پيروي از سيستم هاي غربي از طرف ديگر مطرح مي باشد، مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است، نه تساوي حقوق آنها.
واژه « تساوي حقوق» يک مارک تقلبي است که مقلدان غرب بر روي اين ره آورد غربي چسبانيده اند. بايد اذعان کرد با توجه به وضع طبيعي و احتياجات جسمي و روحي، زن هرگز حقوق مساوي با مرد ندارد؛ زيرا اگر بخواهد حقوقي مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد پيدا کند، تنها راه اين است که مشابهت حقوقي را از ميان بردارد و براي مرد حقوقي متناسب با مرد و براي خودش حقوقي متناسب با خودش قائل شود.
باور ما اين است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي که طبيعت زن و مرد را در وضع نامشابهي قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطري بهتر تطبيق مي کند، هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مي برد. البته که لازمه عدالت و حقوق فطري و انساني زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره اي از حقوق است. پس بحث ما صد در صد جنبه فلسفي دارد و به اصلي به نام « اصل عدل» مربوط است که يکي از ارکان کلام و فقه اسلامي است.
اصل عدل همان اصلي است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است. يعني از نظر فقه اسلامي و لا اقل فقه شيعه اگر ثابت شود که عدل ايجاب مي کند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار بايد بگوييم حکم شرع هم همين است؛ زيرا شرع اسلام طبق اصلي که خود تعليم داده، هرگز از محور عدالت و حقوق فطري و طبيعي خارج نمي شود. علماي اسلام با تبيين و توضيح اصل « عدل»، پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند. توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت، به عنوان اموري ذاتي و تکويني و خارج از قوانين قراردادي، اولين بار به وسيله مسلمانان عنوان شد و پايه حقوق طبيعي و عقلي را آنها بنا نهادند. اما مقدر چنين بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقريباً هشت قرن، دانشمندان و فيلسوفان اروپايي آن را دنبال کنند و اين افتخار را به خود اختصاص دهند. آنها از يکسو فلسفه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي به وجود آوردند و از سوي ديگر، افراد و اجتماعات و ملت ها را با ارزش حيات و زندگي و حقوق انساني آنها آشنا ساختند. نهضت ها و حرکت ها و انقلاب ها به وجود آوردند و چهره جهان را عوض کردند. گذشته از علل تاريخي، يک علت رواني و منطقه اي نيز موجب شد مشرق اسلامي مسأله حقوق عقلي را که خود پايه نهاده بود، دنبال نکند. يکي از تفاوت هاي روحيه شرقي و غربي در اين است که شرق تمايل به اخلاق دارد و غرب به حقوق؛ شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق؛ شرقي انسانيت خود را در اين مي بيند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد ديگري به حريم حقوق او پا گذارد. بشريت هم به اخلاق نياز دارد و هم به حقوق. انسانيت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق. هيچکدام از حقوق و اخلاق به تنهايي معيار انسانيت نيست. در پايان، بايد تصريح کرد که شخصيت زن از ديدگاه اسلام در قلمرو ارزش ها، هيچ گونه تفاوتي با مردها نداشته و در استعداد پذيرش فضايل عالي انساني با يکديگر مساوي هستند.
منبع:دنياي زنان، شماره 49
در اين مقال برآنيم تا با نيم نگاهي به آموزه هاي ديني ببينيم که اسلام به عنوان آخرين دين الهي و آسماني چه ديدگاهي راجع به زن به عنوان يک موجود با طراوت و با محبت دارد.
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد و براي زن و مرد در همه موارد يک نوع حقوق و يک نوع وظيفه و يک نوع مجازات قائل نشده است. پاره اي از حقوق و تکاليف و مجازات ها را براي مرد مناسب تر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن. در نتيجه، در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است.
اين در حالي است که برخي از روشنفکران غربي مي گويند، تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم، بر اين پايه است که مرد از نظر جنس شريف تر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده شده و حقوق اسلامي نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور مي زند. آنها معتقدند اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براي او حقوقي که براي يک انسان لازم است، وضع نکرده است. اگر غير از اين بود، تعدد زوجات را تجويز نمي کرد، حق طلاق را به مرد نمي داد، شهادت دو زن را با يک مرد برابر نمي کرد، رياست خانواده را به شوهر نمي داد، ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نمي کرد، براي زن قيمتي به نام مهر قائل نمي شد، به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي مي داد و او را جيره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمي داد و...
براي بررسي اينکه بين حقوق زن و مرد تساوي است يا تشابه، بايد ببينيم آيا لازمه تساوي حقوق، تشابه حقوق هم هست يا خير؟ تساوي غير از تشابه است، تساوي برابري است و تشابه يکنواختي. ممکن است پدري ثروت خود را به طور متساوي ميان فرزندان خود تقسيم کند، اما به طور متشابه تقسيم نکند. مثلاً ممکن است اين پدر هم چند قلم ثروت داشته باشد، هم تجارتخانه، هم ملک مزروعي و هم مستغلات اجاري، ولي نظر به اينکه قبلاً فرزندان خود را استعداديابي کرده، در يکي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري علاقه به کشاورزي و در سومي اداره املاک و با در نظر گرفتن اينکه آنچه به همه فرزندان مي دهد، از لحاظ ارزش مساوي با يکديگر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در کار نباشد، به هرکدام از فرزندان خود همان سرمايه را مي دهد که قبلاً در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.
کميت غير از کيفيت و برابري غير از يکنواختي است. آنچه مسلم است اينکه اسلام حقوق يکسان و يکنواختي براي زن و مرد قائل نشده است؛ ولي هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسان ها را درباره زن و مرد نيز رعايت کرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. کلمه تساوي و مساوات چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده، جنبه « تقدس» پيدا کرده، جاذبه دارد و احترام شنونده را جلب مي کند؛ خصوصاً اگر با کلمه « حقوق» توأم شود.
حال اين سؤال مطرح مي شود که چرا اسلام حقوق زن و مرد را در بعضي موارد مشابه يکديگر قرار نداده است؟ آيا اگر حقوق زن و مرد هم مساوي باشد و هم مشابه، بهتر است يا اينکه فقط مساوي باشد و مشابه نباشد.
براي پاسخ به اين سؤالات، نخست بايد ديد که مقام زن در جهان بيني اسلامي به چه شکلي است؟ از جمله مسائلي که در قرآن کريم تفسير شده، موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن با کمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد که زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم. از سوي ديگر، در اسلام نظريه تحقيرآميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يکي ديگر از نظريات تحقيرآميزي که در گذشته وجود داشته و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي به جا گذاشته است، اين است که زن عنصر گناه است. از وجود زن شر و وسوسه برمي خيزد، شيطان زن را وسوسه مي کند و زن مرد را. مي گويند آدم اول که فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود. شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
اين در حالي است که قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده، ولي هرگز نگفته که شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسؤول اصلي معرفي مي کند و نه او را از حساب خارج مي کند. مي گويد به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سکني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد. قرآن آنجا که پاي وسوسه شيطاني را به ميان مي کشد، ضميرها را به شکل « تثنيه» مي آورد و مي گويد:« فوسوس لهما الشيطان». شيطان آن دو را وسوسه کرد.
از ديگر نظريات تحقيرآميز اينکه، سهم زن را در توليد فرزند بسيار ناچيز مي دانسته اند. اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را فقط بمنزله ظرفي مي دانسته اند که نطفه مرد را که بذر اصلي فرزند است، در داخل خود نگه مي دارد و رشد مي دهد. در قرآن، ضمن آياتي که مي گويد شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر که در تفاسير توضيح داده شده، به اين طرز تفکر خاتمه داده شده است. از آنچه گفته شد معلوم مي شود اسلام از نظر فکر فلسفي و از نظر تفسير خلقت نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته، بلکه آن نظريات را مردود شناخته است.
از نظر اسلام اين مسأله هرگز مطرح نيست که آيا زن و مرد دو انسان متساوي در انسانيت هستند يا نه و آيا حقوق خانوادگي آنها بايد ارزش مساوي با يکديگر داشته باشند يا خير؟ از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهره مند مي باشند. اسلام مي گويد، زن و مرد به دليل اينکه يکي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يکديگر نيستند، جهان براي آنها يکجور نيست و خلقت و طبيعت آنها را يکنواخت نخواسته است. همين ايجاب مي کند که از لحاظ بسياري حقوق و تکاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشند. در دنياي غرب، اکنون سعي مي شود ميان زن و مرد قوانين و مقررات و حقوق و وظايف واحد و مشابهي به وجود آورند و تفاوت هاي غريزي و طبيعي زن و مرد را ناديده بگيرند. آنچه اکنون در کشور ما ميان طرفداران حقوق اسلامي از يکطرف و طرفداران پيروي از سيستم هاي غربي از طرف ديگر مطرح مي باشد، مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است، نه تساوي حقوق آنها.
واژه « تساوي حقوق» يک مارک تقلبي است که مقلدان غرب بر روي اين ره آورد غربي چسبانيده اند. بايد اذعان کرد با توجه به وضع طبيعي و احتياجات جسمي و روحي، زن هرگز حقوق مساوي با مرد ندارد؛ زيرا اگر بخواهد حقوقي مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد پيدا کند، تنها راه اين است که مشابهت حقوقي را از ميان بردارد و براي مرد حقوقي متناسب با مرد و براي خودش حقوقي متناسب با خودش قائل شود.
باور ما اين است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي که طبيعت زن و مرد را در وضع نامشابهي قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطري بهتر تطبيق مي کند، هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مي برد. البته که لازمه عدالت و حقوق فطري و انساني زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره اي از حقوق است. پس بحث ما صد در صد جنبه فلسفي دارد و به اصلي به نام « اصل عدل» مربوط است که يکي از ارکان کلام و فقه اسلامي است.
اصل عدل همان اصلي است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است. يعني از نظر فقه اسلامي و لا اقل فقه شيعه اگر ثابت شود که عدل ايجاب مي کند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار بايد بگوييم حکم شرع هم همين است؛ زيرا شرع اسلام طبق اصلي که خود تعليم داده، هرگز از محور عدالت و حقوق فطري و طبيعي خارج نمي شود. علماي اسلام با تبيين و توضيح اصل « عدل»، پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند. توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت، به عنوان اموري ذاتي و تکويني و خارج از قوانين قراردادي، اولين بار به وسيله مسلمانان عنوان شد و پايه حقوق طبيعي و عقلي را آنها بنا نهادند. اما مقدر چنين بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقريباً هشت قرن، دانشمندان و فيلسوفان اروپايي آن را دنبال کنند و اين افتخار را به خود اختصاص دهند. آنها از يکسو فلسفه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي به وجود آوردند و از سوي ديگر، افراد و اجتماعات و ملت ها را با ارزش حيات و زندگي و حقوق انساني آنها آشنا ساختند. نهضت ها و حرکت ها و انقلاب ها به وجود آوردند و چهره جهان را عوض کردند. گذشته از علل تاريخي، يک علت رواني و منطقه اي نيز موجب شد مشرق اسلامي مسأله حقوق عقلي را که خود پايه نهاده بود، دنبال نکند. يکي از تفاوت هاي روحيه شرقي و غربي در اين است که شرق تمايل به اخلاق دارد و غرب به حقوق؛ شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق؛ شرقي انسانيت خود را در اين مي بيند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد ديگري به حريم حقوق او پا گذارد. بشريت هم به اخلاق نياز دارد و هم به حقوق. انسانيت هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق. هيچکدام از حقوق و اخلاق به تنهايي معيار انسانيت نيست. در پايان، بايد تصريح کرد که شخصيت زن از ديدگاه اسلام در قلمرو ارزش ها، هيچ گونه تفاوتي با مردها نداشته و در استعداد پذيرش فضايل عالي انساني با يکديگر مساوي هستند.
منبع:دنياي زنان، شماره 49
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}